یارنمااصطلاحات حقوقی در معاملات املاک
مقبوض
به معنی گرفته شده و اخذ شده و قبض شده است و در اصطلاحات زیر بکار میرود:
1 - مقبوض به سوم:
مثل اینکه شخصی مشتری در حین مذاکره خرید، مبیع را از بایع بگیرد و در آن دقت کند تا اگر پسندید بخرد.
2 - مقبوض به عقد غیرنافذ:
یعنی مال موضوع عقد غیرنافذ (مانند بیع مُکره) که از دست مالک آن خارج شده و به دست طرف عقد افتاده باشد. چون غیرنافذ بودن عقد مکره و اعتبار قصد انشای طرفین فی الجمله مجوز تصرف طرف مکره در مال او نیست. لذا به استناد ماده 308 قانون مدنی قبض به عقد غیرنافذ هم موجب ضمان است.
3 - مقبوض به عقد فاسد:
یعنی مالی موضوع عقد فاسد که از دست مالک آن خارج شده و به دست طرف عقد افتاده است. این امر موجب مسئولیت قابض است خواه عقد از عقود معوض باشد خواه از عقود غیر معوض مانند هبه غیر معوض (ماده 366 قانون مدنی)
معامل فضولی و معاقله و مقترض و مقر و مقروض
معامل فضول:
عاقد فضولی را گویند. (ماده 260 قانون مدنی)
معاقله:
یعنی اینکه کسی عاقله کس دیگری قرار داده شود.
مقترض:
قرض گیرنده را گونید.
مُقِر:
کسی که اقرار میکند.
مقروض:
کسی که در عقد قرضی وجه یا مالی از دیگری گرفته که بعدا مثل آن را به او رد کند.
مطلق
لفظی را گویند که برای یک ماهیت وضع شده و در عبارتی قرار گرفته باشد و بدون قرینه قابل انطباق بر تمام افراد متحد الجنس آن ماهیت باشد مانند ماهیت (وجه ملزم) در ماده 653 قانون مدنی (مقایسه شود با عموم رک عموم) هرگاه به کمک قرینه ای قابلیت انطباق بر تمام افراد متحدالجنس آن ماهیت از بین رفته و فقط بر محدودی از افراد متحدالجنس آن ماهیت منطبق شود آن را مقید نامند مانند عقد لازم در ماده 679 قانون مدنی. در زمان ما فرق بین عام و مطلق نهاده نمیشود و کمتر به معانی آنها توجه میکنند. مثلا تبصره 5 ماده 34 قانون ثبت مطلق است نه عام، از این حیث که آن تبصره شامل صدور سند انتقال اجرایی نسبت به املاک ثبت نشده، موضوع ماده 12 قانون ثبت هم هست یا نه؟ حل این مشکل اهیمت فرق بین عام و مطلق را روشن میکند.
مصالحه
در لغت به معنی موافقت و سازش و توافق است و همین معنی بدون دخل و تصرف در نصوص قانون اسلام و فقه و سپس بی تغییر در قانون مدنی بکار رفته است. بنابراین هر توافقی که به صورت یک یاز عقود معین مانند بیع ، رهن ، اجراه و جزو اینها نباشد اسم آن مصالحه و صلح است.
مشتری و مشتری شرطی و مشتری عادی
مشتری:
یا خریدار، کسی است که در عقد بیع قبول عقد میکند و عوض میدهد.
مشتری شرطی:
مشتری در بعی شرط را مشتری شرطی و خریدار شرطی مینامند.
مشتری عادی:
مشتریی که معلومات و اطلاعات خاصی نسبت به مورد معامله ندارد. برای نمونه خیاط که چرخ خیاطی میخرد مشتری عادی نیست ولی غیرخیاط در مورد خرید مذکور مشتری عادی است اگرچه مثلا علم ریاضی خوب بداند. (ماده 249 قانون جزا)
مافی الذمه و مال
مافی الذمه:
حقی که به نفع کسی در ذمه شخصی مستقر شده است را گویند و مترادف دین و حق ذمی است.
مال:
در اصل از فعل ماضی میل است به معنی خواستن. در فارسی هم به مال خواسته میگویند. در اصطلاح چیزی است که ارزش اقتصادی داشته و قابل تبدیل به پول باشد. بنابراین حقوق مالی حق تحجیر و حق شفعه و حق صاحب علامت تجاری هم مال محسوب میشود. مال در قانون تعریف نشده است.
ماتَرَک
مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وراث تعلق گیرد و قانون عنوانی غیر از عنوان ترکه به آن ندهد. بنابراین حقوق تقاعد که تحت این عنوان منتقل یشود ترکه محسوب نیست و مشمول مالیات بر ارث نمیشود و آنچه که به موجب قرارداد بیمه عمر و به محض فوت به مالکیت ثالث درمی آید عنوان ترکه را ندارد زیرا انتقال آن به موجب قرارداد است. نهایت این که معلق بر فوت است و قرارداد بیمه در انتقال آن دخالت عمده ندارد. در حالی که انتقال به ترکه صرفا به حکم قانون است و هیچ عقدی در آن دخالت ندارد.
مولف
به وجود آورنده اثر علمی یا هنری را گویند. در اصطلاحات علمی ما به کسی مولف گفته میشود که فراهم آوردن آثار و افکار گذشتگان بر ابداعات و کار علمی او غلبه داشته باشد. فرهنگ ها و دانشنامه ها از نوع تألیف به این معنی به شمار می آیند. بنا به تعریف اخیر اگر کسی نسخه خطی نویسنده دیگری را تصحیح و تحشیه کند مولف نیست و حال اینکه بنا به تعریف اول مولف محسوب است.
مأذون و موسس
مأذون:
کسی که از طرف صاحب حق و یا از طرف حاکم و یا نماینده قانونی او، اذن در فعل یا ترک معینی را دارا شده باشد. تفاوتی ندارد که مأذون ضغیر باشد یا کبیر
موسس:
کسی که سازمان یا کار یا گروهی را به وجود می آورد به این منظور که بعد از اون بماند مانند موسس شرکت تجاری
موجل و مأجور و مأخوذ به سوم
موجل:
تعهدی که انجام دادن آن مشروط به رسیدن اجل معین باشد.
مأجور:
به معنی عین مستأجره بکارم میرود.
مأخوذ به سوم:
کسی که مالی را به عنوان اخذ به سوم میگیرد آن مال را مأخوذ به سوم نامند
مترادف
دو یا چند لفظ را گویند که معنی آنها یکی باشد مانند خوب و نیک، یاوه و ژاژ. بکارگیری مترادفات در متن قوانین و مقررات و در عبارت رای موجب ایجاد اشتباه است و به پاره ای اشخاص دستاویز و بهانه میدهد و شایسته است که ترک شود.
مال مرهون و مال مفروز
مال مرهون:
مالی که مورد رهن واقع میشود خواه منقول باشد خواه غیرمنقول. وجه نقد را نمیتوان به رهن داد.
مال مفروز:
سهم هر مالک در ملک مشاع پس از افراز و تفکیک سهم را مال مفروز گویند. به مالی که سابقه اشاعه نداشته مال مفروز گفته نمیشود.